معنی سر پیچی کردن

حل جدول

سر پیچی کردن

امتناع کردن،عصیان ورزیدن


سر پیچی

تمرد، تخلف


فرایند سر پیچی کردن از پرهیز

ناپرهیزی

لغت نامه دهخدا

پیچی

پیچی. [چی / پیچ ْ / چی] (اِ) لقمه. پیتی. پیته. رجوع به لقمه و رجوع به پیتی شود.


پیچ پیچی کردن

پیچ پیچی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) ول خرجی کردن. دست بباد بودن:
پیچ پیچی مکن و سیم بکس بازمده
نرخ ارزان کن و در میخ درآویز ازار.
سوزنی.
و محتمل است بمعنی دندان گردی و گران گازی و گران فروشی هم باشد.


دست پیچی

دست پیچی. [دَ] (حامص مرکب) مشت زدن. (ناظم الاطباء). پنجه کردن با کسی تازور و قوت او معلوم شود. (از آنندراج):
کنم دست پیچی به سنجابیان
زنم سکه بر سیم سقلابیان.
نظامی (از آنندراج).


پیچ پیچی

پیچ پیچی. (ص نسبی) گره درگره. خم اندرخم. شکن برشکن. || کنایه از ناز بسیار و سرکشی معشوق:
شاه چون دید پیچ پیچی او
چاره گر شد به بدبسیچی او.
نظامی.
ز پیچ پیچی و شیرینیت عجب نبود
که روزگار ز تو شکل نیشکر سازد.
مجیر بیلقانی.


نسخه پیچی

نسخه پیچی. [ن ُ خ َ / خ ِ] (حامص مرکب) عمل نسخه پیچیدن. رجوع به نسخه پیچیدن شود.


پیچی ها

پیچی ها. (اِ مرکب) نام دسته ای از پروانه واران که از پراکنده ترین تیره های گیاهان گلدارست. برگهای پیچیها همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه هامبدل به پیچی شده است که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد. گاهی چندین برگچه ٔ آن مبدل به پیچ میشود و ممکن است همه ٔ برگچه ها تبدیل به پیچ گردند و فقط زبانه ٔ پای برگ مرکب بزرگ و پهن شود و عمل برگ اصلی را انجام دهد. انواع مهم آن عبارتند از: نخود و عدس و ماش و خلر و باقلا و خلرماش. (گیاه شناسی گل گلاب ص 219).


سر کردن

سر کردن. [س َ ک َ دَ] (مص مرکب) شروع کردن. (غیاث). شروع کردن فسانه و حدیث و سخن و شیون و گریه و شکوه و راه و مانند آن. (آنندراج). آغاز کردن. سر دادن:
مانمی فهمیم آهنگی خدا را مطربان
هر رهی نزدیک تر باشد به مستی سر کنید.
کلیم (از آنندراج).
سفله را با خود طرف کردن طریق عقل نیست
زینهار از ناکسان صائب شکایت سر مکن.
صائب.
شکوه از خست ارباب دغل سر نکنی
گنج نبود هنر این طایفه را در اعداد.
صائب (از آنندراج).
|| صحبت داشتن. || سر بردن باکسی. سازگاری کردن. (آنندراج):
سال و مه خوب است با هم دوستداران سر کنید
زندگی چون روز و شب از عمر یکدیگر کنید.
محسن تأثیر (از آنندراج).
پیوسته نقش هستی او را گرفته ایم
با هرکه همچو آینه سر کرده ایم ما.
ملا مفید بلخی (ازآنندراج).
|| معاش نمودن. (غیاث) (آنندراج). زندگی کردن. زیستن. بسر بردن:
چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند.
عرفی.
به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا
در ترازوی مکافات برابر باشد.
صائب.
گر چنین سر میکند با خاکساران روزگار
گرد غربت سرمه ٔ چشم وطن خواهد شدن.
میرنجات (از آنندراج).
سلیم در چمنی مشکل است سر کردن
که ناله ای نتوانی ز دل بلند کشی.
سلیم (از آنندراج).
با بدان سر مکن که بد گردی.
؟ (از جامعالتمثیل).
|| سلوک کردن. (غیاث) (آنندراج). طی کردن. گذراندن: عمر خود را در جستجوی حق سر کردم. (سعدی). || سر کردن دمل، اِقران. (صراح اللغه). سر باز کردن آن. نزدیک آمدن آنکه دمل سر کند. روان شدن ریم وچرک از قرحه. منفجر شدن: و پس اگر ریش گردد و سر کند و ریم کند و امید به سلامت پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و هرگاه که پخته شود و سر کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). خراج که ماده ٔ آن سخت گرم بود...زودتر پخته شود و زود سر کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).و اگر سر کند و پالودن گیرد بهاءالعسل و کشکاب با انگبین مضمضه می کنند تا بشوید و پاک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
حذر کن ز درد درونهای ریش
که ریش درون عاقبت سرکند.
سعدی.
جای خون از زخم دندان فتنه میبارد لبت
از کجا سر کرده اند این زخم دندان از کجا.
مولانا لسانی (از آنندراج).
|| به اتمام رسانیدن و کار کردن. (غیاث). || ظهور کردن و پیدا شدن. (آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

پیچ پیچی کردن

(مصدر) سختگیری در معامله کردن دندان گردی کردن: پیچ پیچی مکن و سیم بکس باز مده خ نرخ ارزان کن و در میخ در آویز ازار. (سوزنی)


پیچی ها

(اسم) جمع پیچی. دسته ای از پروانه واران که از پراکنده ترین تیره های گیاهان گلدار است. برگهای پیچیها همه مرکب و در انتهای آنهایکی از برگچه ها مبدل به پیچی شده است که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد. گاهی چندین برگچه آن مبدل به پیچ میشودو ممکن است همه برگچه ها تبدیل به پیچ گردند و فقط زبانه پای برگ مرکب بزرگ و پهن شود وعمل برگ اصلی را انجام دهد. انواع مهم پیچیها عبارتند از: نخود عدس ماش خلر باقلا خلرماش.

فارسی به عربی

پیچی

التواء

مترادف و متضاد زبان فارسی

سر کردن

آغاز کردن، آغازیدن، شروع کردن، سر دادن، سپری کردن، گذراندن، به سر بردن، ساختن، مدارا کردن، سازش کردن، مماشات کردن، زندگی کردن، روزگار گذراندن، گذران کردن، معیشت کردن، پوشیدن، روی سر انداختن، به سر کردن

فرهنگ عمید

پیچی ئیل

. نهمین سال از سال‌های دوازده‌گانۀ تقویم ترکی، سال میمون،

معادل ابجد

سر پیچی کردن

559

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری